مرا اینگونه باور کن...که من عاشقترین هستم...درون سینه غم یکه میتازم...منم تنها...منم غمگین...منم با غصه ها هم دم...که من از یادها رفتم...غریب و بی کس و تنها...که حتی من بهاری هم ندارم...نمیدانم خدائی هست...که من تنها شدم با خود...کسی یادم نمیخواهد...خدا هم ترک من کرده...گنه کردم ...شکستم قلب دلداری...نمیدانم...چرا اینگونه مینالم...خیالی نیست...که من زائیده رنجم...خودم رنجم ...کمی هم مست و دلتنگم...